بنر ۱۳۵۰x 250 هدر سایت

تازه‌ترین فصلنامه شاهد نوجوان منتشر شد

تازه‌ترین فصلنامه شاهد نوجوان منتشر شد

تازه‌ترین فصلنامه «شاهد نوجوان» منتشر شد
تازه‌ترین فصلنامه شاهد نوجوان منتشر شد به گزارش خبری فا به نقل از ایثار، شماره‌ یکصدو ۹۲ فصلنامه فرهنگی اجتماعی «شاهد نوجوان» ویژه تابستان سال ۱۴۰۱ منتشر شد.
«پیام روشن»، «سخن سردبیر»، «شهید زنده»، «تو خود شعر لطیفی»، «خط به خط می‌خوانمت»، «پویانمایی»، «میکروفون»، «پاره‌تن»، «پژوهش شیرین»، «چگونه امیرکبیر شوی؟»، «قهرمان دیروز»، «قهرمان امروز»، «می‌خواهی در آینده چه کاره شوی؟(خلبانی)»، «شغل‌های معروف آینده»، «جست‌وجوگر»، «قهقهه»، «بابونه»، «معرفی کتاب»، «حدس بزن»، «وصیت‌نامه»، «داستان تصویری»، «اخبار داغ ورزشی»، «جدول»، «والیبال نوجوانان» و «المپیادهای نوجوانان» برخی عنوان‌های این شماره‌ هستند.
در بخشی از مطلبی با عنوان «پیشانی‌بند سرخ» می‌خوانیم: «کنار باغچه نشست و با دست‌هایش پونه‌های باغچه را لمس کرد، درست مثل آن روز که پنج ساله بود و غم کودکانه‌‍‌‌‌اش را به باغچه برده بود تا میان پونه‌ها گم کند. خوب به یاد داشت؛ بهار بود و او غرق در دنیای کودکی، عروسکش را به سینه می‌فشرد، مادر، گل‌های محمدی را پرپر کرده بود و توی کاسه‌ی آب ریخته بود، قرآن را در سینی قرار داده، به دست گرفته بود. بوی سفر در حیاط پیچیده بود. ساک بابا، گوشه‌ی حیاط می‌گفت: بابا قصد سفر دارد. بابا به کنارش آمد و رو به رویش نشست و سیر نگاهش کرد. از بابا پرسید: کجا می‌روی؟ بابا جواب داد: جبهه. فاطمه با معصومیت کودکانه‌ای گفت: جبهه کجاست بابا؟ چشم‌های پدر خیس شد و فاطمه را در آغوش گرفت و به خود فشرد.
یک دفعه بلند شد و به سوی مادر رفت، از زیر قرآن رد شد و آن را بوسید، صفحه‌هایی از قرآن را باز کرد و پیشانی‌بند سرخی که لای قرآن بود را برداشت. گوشه پیشانی‌بند نقاشی دخترکی بود که فاطمه با دست‌های کودکانه‌اش آن را کشیده بود، تا بابا، وقت دلتنگی، آن را تماشا کند و به یاد فاطمه بیافتد. بابا عکس روی پیشانی‌بند را بوسید و به روی فاطمه لبخند زد. پیشانی‌بند را به پیشانی خود بست و به راه افتاد. مادر پشت سرش کاسه آب را توی کوچه ریخت. فاطمه تا وقتی که پدر از خم کوچه گذشت، چشم به کوچه دوخته بود. پدر رفت و سال‌ها گذشت و چشم‌های منتظر فاطمه در ته کوچه ماند.
امروز بعد از این همه سال با قامت شکسته مادر، چشم‌های منتظرش را از ته کوچه برداشت و به همراه سیل جمعیت به پیشواز گل‌های بهشتی رفت شاید از بابا نشانی بیابد و بگوید که دیگر می‌داند جبهه کجاست. همراه مادر به جمع گریانی که دست بر پیکر پرچم‌پوش شهیدان می‌کشیدند و عزیزان خود را جست وجو می‌کردند پیوست. اما نشانی از پدر نیافت، چشمانش بارید و زیر لب زمزمه کرد: ای ناموس دو عالم! ای پاکترین مادر دنیا! قسمت می‌دهم به بزرگی خدا، مرا یاری کن تا گمشده خود را پیدا کنم.
سرش را بر شانه‌های خسته‌ی مادر گذاشت و از ته دل گریست. وقتی که آرام شد، سرش را از روی شانه‌های مادر برداشت و دل تنگ به پیکرهای بهشتی نگریست که یک دفعه چشم‌هایش به تکه‌ای‌ از پیشانی‌بند سرخی افتاد که از گوشه یکی از تابوت‌ها بیرون زده بود. گوشه پیشانی‌بند، نقاشی که برای بابا کشیده بود دیده می‌شد. چشم‌های منتظر فاطمه، بعدا ز سالها پراز اشک شادی شد.»
شماره‌ یکصد و ۹۲ فصلنامه فرهنگی اجتماعی شاهد نوجوان به کوشش گروه مجلات شاهد و با مدیر مسئولی رحیم نریمانی، نظارت سیده فاطمه رضایی، در ۵۰ صفحه و به بهای ۸۰‌ هزار تومان انتشار یافته است.
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.